پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

مریضی و خانه نشینی !!!

پسرم خوشبختانه مشکل بیرون رویت حل شده ولی سرماخوردگی و سرفه و تبت هنوز کاملا خوب نشده و غذا هم اصلا دوست نداری بخوری و ما مجبوریم با دعوا و گریه بهت کمی غذا بدیم . تمام مدت دلت فقط شیر مادر میخواد که من هم دیگه کم میارم و نمیتونم تمام غذای تو رو تامین کنم و مجبور میشم از دستت فرار کنم و بیام و بهت به زور هم که شده کمی غذا بدم تا دست از سرم برداری. خیلی بدغذا شدی و ما رو اذیت میکنی . نمیدونم باید چکار کنم. دیروز هم که نبودم و بابا ازت مراقبت میکرد همین اداها رو براش درآوردی و اون هم خیلی اذیت شد. با اینکه غیر از غذا چیز دیگه ای هم نبود که بخوری بازهم لب به غذا نزدی و از آخر با دعوا بهت غذا داده بود. دیروز باباجون هم همین مریضی رو گرف...
30 آبان 1392

مریض شدن پارسا

پسر قشنگم چند روزی بود که بیرون روی زیاد داشتی و حتی 4شنبه بردمت دکتر و برات دارو داد ولی خوب که نشدی هیچ از جمعه کمی تب کردی و دیشب هم خیلی تبت بالا بود طوری که مرتب از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی و هر چی استامینوفن بهت میدادیم افاقه نمیکرد تا اینکه یک بسته جدید باز کردم و گفتم شاید قبلی ها چون مدتی از بازکردنشون گذشته اثرشون رو از دست داده باشند. که همینطور هم بود و با دادن این یکی بالاخره تبت خدا رو شکر پائین آمد ولی فقط برای چند ساعت و مجبور بودم تا صبح هر 4 ساعت بهت استامینوفن بدم تا خدای ناکرده یک وقت تبت بالا نره و کاریت نشه . خلاصه صبح اولین کاری که کردیم حتی صبحانه هم نخوردیم و سریع بردیمت دکتر تا ببینیم چکارت شده و دکتر هم گف...
26 آبان 1392

مهدکودکت چطوریه

یکی یک دونه من دلم برات بگه که توی مهدت چه خبره ... اول که میبرمت نمیدونی داری میری مهد کودک و همش فکر میکنی داریم میبریمت دَدَ و مرتب توی راه شیرین زبونی میکنی و خوشحالی میکنی و به محض اینکه میرسیم و در مهد کودک رو باز میکنم تو میفهمی و کم کم شروع میکنی به نق نق زدن ولی من با سرعت میرم داخل و اونها هم تو رو سریع میگیرند و من به سرعت میام بیرون تا تو کمتر ناراحتی کنی . چکارکنم عزیزم مجبورم آخه یک روز منتظر وایستادم تا تو بتونی بمونی ولی هر چی وایستادم تو بدتر شدی و بیشتر جیغ میزدی و گریه میکردی بنابراین به این نتیجه رسیدم که به سرعت بیام بیرون بهتره. توی مهدت یک سری صندلی نی نی لای لای دارند که تو مثل پادشاه ها میری توشون میشینی و د...
16 آبان 1392
1